نویسندگان: دکترمحمدرضا بمانیان /دانشیار دانشگاه تربیت مدرس تهران
دکترمحمد رضا پورجعفر/ دانشیار تربتی مدرس تهران
فریال احمدی/ کارشناسی ارشد معماری منظر دانشگاه تربیت مدرس تهران
علی رضا صادقی / کارشناسی ارشد طراحی شهری دانشگاه تربیت مدرس تهران

 

2. هویت معنوی

در این نوشتار، منظور از هویت معنوی، هویت ساریه ی وجود مطلق است که از آن در متون اسلامی به معنای فیض مقدس، وجود منبسط و نفس رحمانی یاد می شود. این هویت، خاص ذات (امر ثابت در مقابل غیریت) باری تعالی است؛ در واقع، این هویت، همان است که در مقابل محسوس و قول، از آن به عنوان معقول محض یاد می شود. «آنچه نبی از روح القدس دریابد، معقول محض باشد و آنچه می گوید محسوس باشد که به زینت وهم و خیال آراسته است؛ چنان که فرمود: «نحن معاشر الانبیا امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم». البته معقول مجرد را به عقل مجرد ادراک توان کردن و آن دریافتنی بود نه گفتنی؛ پس شرط انبیا این است که هرگونه معقولی که دریافت کنند، آن را اندر محسوس تعبیه کنند و اندر قول آرند تا امت متابعت آن محسوس کنند و بروعده ها و امیدها بیفزایند و گمان های نیکو زیادت کنند تا شروط آن به کمال رسد و قاعده و ناموس شرع و اساس عبودیت، منحل و مختل نشود و آنچه مراد نبی است، پنهان نماند و چون به عاقل رسد، به عقل خود ادراک کند، که گفته های نبی (ص) همه رمز باشد که آکنده از معقول است. البته شخص غافل به ظاهر کلام نگردد و دل بر محسوسات خوش کند و اندر جوال خیال شود و از آستانه وهم در نگذرد» (ابراهیمی دینانی، 1379، به نقل از؛ ابن سینا، 1379، ص 19-20).
درباره ی رابطه انسان و هویت معنوی، باید توجه داشت که «انسان، آهنگی است که خدا سروده است» (شریعتی، 1385، ص16). موجودی است برخاسته از طبیعت(1) با ابعاد پیچیده ی مادی و معنوی؛ موجودی که با گستره ی دایره کشف و ادراکش از جهان هستی و فطرت و ذات خداگونه اش، همواره در مسیر جاودانگی، کمال و دستیابی به وصال ذات اقدس یگانه آفریدگار گام برمی دارد؛ آفریدگاری که انسان را به مثابه موجودی مختار، آگاه، سازنده و خلاق، از نفس و روحی واحد خلق نمود و «قلم ترسیم چهره ی او را به دست خودش داد که هرطور می خواهد ترسیم کند» (مطهری 1387، ص34)؛ به واقع، این چیزی جز استعداد متعالی بشری - که موجبات عدم تجانس وی با طبیعت و دیگر موجودات را فراهم آورده - نیست؛ استعدادی که این توانایی را به انسان عرضه داشته تا بتواند پلیدی ها را از خویشتن خویش بزداید، منی خدایی در خود بپروراند و خود را متعالی سازد. انسانی این چنین، خود را از تمامی عالم جدا و بیگانه می یابد؛ زیرا بر این باور است که از جوهری متمایز سرشته شده است. برای او که حس فشار و خفقان زیستن در بستری ناچیز (زمین) را دردناکانه کشف و ادراک نموده، همواره «هویت» در دایره ای خارج از دیار فانی و ناسوت معنی می شود. به راستی دستیابی به این تعالی و دریافت شکوه و عظمت خدایی - که در ابعاد وجودی انسان نیز متجلی گشته است - چنان انبساط و سروری در روح آدمی ایجاد می کند که او همواره غرق در ذات مقدس خدایی می گردد که بازگشت همه به سوی اوست.

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

هویت معنوی، چیزی جز تجلی این باور ماورایی که ماهیت رفتاری و بینشی افراد را شکل و فرمی خدایی می دهد، نیست. باوری که تنها در سایه ی ایمان به غیب و غنای روحی افرادی حاصل می شود که بر این باورند: زیستن، مردن و تمامی اعمالشان از آن یگانه آفریدگاری است(2) که بازگشت همه به سوی اوست.(3) آنان با وقوف به این مهم که آدمی دارای چنان مقام و منزلتی است که «برخلاف طبیعت، استعداد این را دارد که صفات برجسته ی خداوند را در وجود خودش بکارد، پرورش دهد، تکامل پیدا کند... و با خوی خدا خوی بگیرد» (شریعتی ، 1385، ص 19-20) همواره هویت و ماهیت وجودی شان را در وجود آن خدایی جستجو می کنند که تمامی عالم از آن اوست؛ زیرا آنان می دانند تنها در سایه ی قرب به وصالش می توانند دارای چنان هویت متمایزی گردند که زمینه و بستر تکامل و تعالی روحی شان را فراهم آورند.(نک به: نمایه شماره یک).
نمایه شماره یک. انسان، هویت معنوی و هنر قدسی. مأخذ: نگارندگان

 

بارزترین تجلی گاه معنویت و هویت متعالی انسانی را می توان در لایه های پنهانی هنر قدسی جستجو کرد؛ هنری که در آن، دل، جان، بینش، عقیده و ایمان انسان، همراه با اعضا و جوارح او، در فرایند کشف حقیقت و بروز خلاقیت، در تکاپو و جنب و جوش قراردارد. راز و رمز «هنرقدسی» در همان معنویت، خلوص و حقیقت عرفانی درونی آن خلاصه می شود که به شهود و بروز رسیده است. این هنر، زاییده ی ذوق و شعف ناشی از میل انسان به لقا و نزدیکی به حق تعالی است؛ هنری که در نتیجه ی قداست، پاکیزگی، تعالی و عروج ناشی از فرایند طی طریق به سوی عالم کبیر و جهان معنا، نمود یافته است. چگونگی به وجود آمدن این هنر در آیه «هوالله الخالق البارء المصور له اسماء الحسنی» از قرآن کریم به زیبایی، تصویر و به این گونه بیان شده است که «بالاترین مرحله «هو» است. پس از آن در مرحله ی عقلانیت «الله» است؛ سپس خالق، همه ی پدیده ها را از نیستی به هستی می آورد و صفاتی را در عالم ماده خلق می کند. آنچه خلق می شود (بارء) مخلوق متکثر با صورت ها و رنگ ها و شکل های مختلف است. این هنرمند نهایتاً (مصور) صورت آفرین است و معیار قضاوت (له اسماء الحسنی) زیبایی شناسی مشخصی دارد که با این صفات تجلی پیدا کرده است؛ پس هنر باید در مسیر مانند مسیر فوق، انسان را از صورت های مختلف به سمت ابداع و خلاقیتی ببرد که مبتنی بر تمام صفات حسن بوده» (نقره کار، 1387، ص101) و او را به سوی مرکز و وحدتی (هو) که مبدأ تجلی همه چیز در بی کران هستی است، رهنمون سازد؛ بنابراین هنر قدسی، سیطره ای کیفی و رهیافتی باطنی است با مقامی والا و کبریایی که به مثابه برترین تجلی گاه عالم روحانی در قالب، صور و ساحتی نفسانی و مادی متجلی می گردد و همواره در تلاش است با برقراری گفتمانی متعالی و قرائتی عرفانی و ذاتی مقدس، وحدت و یگانگی حقیقی متعالی را بر دیدگان عرضه نماید، حضور رمزوار ایمان را آشکار سازد، عالم مادی را به گونه ای سامان بخشد که دغدغه ذاتی و فطری آدمیان را که دستیابی به شهود و وصال ساحت مقدس حق تعالی است، التیام بخشد و بستر عروج عارفانه ی آدمی را از بستر مادیات، فراهم آورد.
درباره ی رابطه هنرقدسی و معماری، باید گفت: از آنجا که معماری مفهومی است که مصالح، قوام و دوام خویش را از ماده و شکل و فرم، و زیبایی اش را از روح و ذوق و شهود آدمی می گیرد(بلخاری قهی، 1374، ص 13)، هنر قدسی، مکاشفه ای است از صور گوناگون هستی تا حقیقت این صور را در قالب معماری به تجسم و نمایش گذارد و در روند این مکاشفه، حیات فردی و جمعی انسانی را برتر آورد تا آن حد که به غربت انسان پایان بخشد و قرب به آن یگانه ی برتر را میسر سازد (رهنورد، 1378، ص40).

3. معماری قدسی

معماری قدسی، به مثابه ملموس ترین و محسوس ترین بخش از هنر قدسی، تصویر و بازتابی آشکار از نظم و وحدانیت حاکم در جهان هستی است. «معماری دارای چیزی بیش از ساختار مادی و حتی بیش از یک شکل زیباشناختی چشمگیر می باشد» (پوپ، 1373، ص74) و معماری مقدس، خلق بستری متعالی است که در آن «وحدانیت»، مرکز و اساس به وجود آمدن همه چیز است و آدمی وقار فطری و کمال باطنی اش را درآن باز می یابد؛ وحدانیتی که با تکثرات و تنوعات عناصر شکل می گیرد و به واقع زاده ی بستر کثرت است.
در معماری قدسی، انسان و تمامی عناصر حاضر در طبیعت، بازتابی آشکار از ذات احدیتی مقدس هستند و زیبایی این هنر به واسطه ی وابستگی به همین جمال و کمال مطلق و برقراری پیوندی منطقی میان آسمان و زمین متجلی گشته است؛ زیرا این زیبایی و کمال مطلق از آن یکتا خالق هستی است و تنها «اوست خدای خالق نوساز صورتگر[که] بهترین نام ها[و صفات] از آن اوست. آنچه در آسمان ها و زمین است، [جمله] تسبیح او می گویند و او عزیز حکیم است».(4)
از آنجایی که «بودن انسان در این جهان، مقدمه ای است برای بودن جاودان در جهانی دیگر، و هدف از زیستن این انسان در این جهان، دست یافتن به بهشتی موعود است در جهانی دیگر، انسان سنتی در اشتیاق بازگشت به بهشت موعود، معماری ای می آفریند که بیش از آنکه محل سکنی گزیدن باشد، محل شدن و گذران است» (حجت (عیسی)، 1384، به نقل از؛ صدرالمتألهین، 1384، ص58).
از منظر جهانی بینی قدسی، در هر چیز معنایی نهان و مستتر است و مکمل هر صورت خارجی، واقعیتی است که ذات نهانی و درونی آن را شکل می دهد و جنبه ای کیفی است (اردلان و بختیار، 1380، ص5). معماری اسلامی و به تبع آن معماری شیعی، همواره تجلی گاه اعتقادات و اندیشه های مسلمانان بوده است. تفکراتی چون: به کارگیری ایما، نشانه و اشاره، عزم به احقاق حقوق انسانی، عشق به ائمه اطهار، استفاده از اجتهاد، توجه به امامت و عدالت، ضرورت به کارگیری احکام و ادعیه شیعی و استفاده از مشی علمی ائمه اطهار (ع) نمونه ای از اعتقادات شیعی هستند که بر هنر به طور عام بر معماری به طور خاص، تأثیر داشته اند.(5)
معماران مسلمان، همواره کوشیده اند با برقراری ارتباطی نزدیک و مأنوس با طبیعت پیرامونی، برای کشف راز و رمزهای نهانی خلقت، گام بردارند. اینان همزمان با برقراری این ارتباط، با بهره گیری از بیانی نمادین و استعاری، در قالب صور فیزیکی و فضایی کیفی، به خلق آثاری رازگونه و در عین حال قابل درک همت گماردند تا از این رهگذر، احدیت و وحدانیت ذاتی مقدس را به تصویر بکشانند و آدمی را شایسته ی حضور در وادی او گردانند.
برترین تجلی گاه معماری قدسی در وادی مسلمانان، در ساختار فیزیکی و معنایی مساجدی متظاهر گشته است که خود نمودی آشکار از توازن، تعادل، نظم و تجسم وحدانیت خداوند بوده است؛ به واقع مسجد، سراپرده ی جلوه های روحانی، بستر تکامل و تعالی روح و فضایی زیبا، آشنا و گرم خوست؛ فضایی که با تجسم خلوص، عدالت و تقوای ذات یگانه و اقدس الهی (وحدت) در لایه های مستتر معرفی اش شوق و شعف مذهبی و دینی آدمیان را بر می انگیزد، با بیانی تجریدی و تجسمی نمادین، عظمت و زیبایی دوست را بر تاروپود وجودشان می نگارد و آنان را به تفکر و تأمل در راز و رمزهای هستی وا می دارد؛ در واقع این مسجد است که روح بی قرار آدمیان را از قیود عالم و محسوسات می رهاند و به سوی نوری مطلق(6) سوق می دهد. مسجد از آن خداست(7) و به مثابه نمادی آشکار از رحمت الهی اش و زبانی نمادین از انگاره های معنوی و مذهبی، مطرح است؛ درحقیقت مسجد، با تأکید بر هدف متعالی مذاهب توحیدی مبنی بر خداگونه شدن (قرب الی الله) در سایه ی خودشناسی و سیرانفس، همواره کوشیده است با برقراری پیوندی منطقی میان زمین (بستر خودآگاهی) و آسمان (زمینه ساز حرکت در ملکوت) گذار از خود و رسیدن به خدا را فراهم آورد؛ خدایی که هر که در بارگاهش لیاقت حضور یابد، از دام جهان رهایی می یابد و تنها شدنش برای او می گردد:

مژده وصل تو کو کز سرجان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم

پی نوشت ها :

1. دکتر علی شریعتی معتقد است: «انسان موجودی است در طبیعت، اما دارای ارزش های برتر از طبیعت که موجب می شود انسان از یک سو در طبیعت تنها باشد و غریب و تبعیدی و از دیگر سو همین ارزش هایی که او را در طبیعت غریب و تبعیدی و تنها و نامتجانس با طبیعت ساخته، موجب گشته بر طبیعت مسلط باشد» (برای اطلاعات بیشتر، ر. ک به: شریعتی، 1385).
2. اشاره به آیه ی 16 سوره ی مبارکه انعام که می فرماید: «بگو در حقیقت نماز من و [سایر] عبادات من و زندگی و مرگ من برای خدا پروردگار جهانیان است».
3. اشاره به آیه ی 155 سوره ی مبارکه بقره که می فرماید:«... همه از خداییم و به سوی او باز می گردیم...»
4. حشر: 24.
5. برای اطلاعات بیشتر، ر.ک به: حجت، 1384.
6. اشاره به آیه ی 35 سوره ی مبارکه نور که می فرماید: «خداوند نور آسمان ها و زمین است».
7. جن: 18.

منبع: نشریه شیعه شناسی، شماره30.